به نام خدا
سلام؛
*
به فرموده ی بزرگان، خداوند دارای صفات مختلفیه و این صفات خودش رو در وجود انسان قرار داده.
منتها ظهور برخی از این صفات - بنا به مصالحی - در جنس مرد بیشتره و بروز و ظهور برخی دیگر در جنس زن.
مثلا صفت جلال در مردان نمایان تره تا صفت جمال. یعنی به مرد که نگاه می کنی صلابت، قدرت و نیروی جسمانی رو بیشتر می بینی تا عطوفت، رحمت، محبت و ..
در زن، درست برعکسه؛ پس وقتی به زن نگاه می کنی بیشتر ظرافت، زیبایی، عطوفت، محبت، رحمت، انعطاف و ... رو در وجودش می بینی تا صلابت و قدرتو...
اما این به این معنی نیست که زن ها صفت جمال الهی رو دارن و مردان صفت جلال رو. بلکه زن ها بیشتر صفت جمال رو از خودشون بروز می دن و صفت جلالشون نهفته و پنهانه و مردها برعکس.
اینه که گاهی آدم فراموش می کنه این مردِ سرشار از قدرت و صلابت، می تونه تا چه حد دل مهربون و رئوفی داشته باشه و این زنِ سرشار از ظرافت و محبت، چه نیروی عظیمی در وجودش پنهان کرده...
**
مادر، ستون خونه است؛ ستون یعنی تکیه گاه. و پدر، دیوارهای خونه است؛ دیوار یعنی مرز، قانون.
اگر ستون خونه سرجاش باشه و از استحکام کافی برخوردار باشه، دیوارها هم محکم و استوار سرجاشون می ایستند و در نتیجه سقفِ امنیت و آرامشِ خانه هم بر فراز هر دوی این ها گسترده است.
تو این خونه، بچه ها احساس امنیت و آرامش می کنن و همه چیز سر جای خودشه. هر کی هرکی نیست، هرکس ساز خودشو نمی زنه. ناهنجاری وجود نداره و همه روی یک مسیر درست و مشخص حرکت می کنن و در نتیجه فرصت رشد دارن و می تونن به کمال برسن.
***
پدرِ خونه که مریض بشه، مادر هست.. همه خیالشون راحته که هم به پدر می رسه، هم به بچه ها، هم همه چیز خونه سر جاشه..
بچه ها که مریض شن، باز همه خیالشون راحته که مادر هست.. همه چیز سر جاشه..
نیروی مادر دیده نمی شه، صفت جلالش پنهانه و تو چشم نیست.. اما تکیه گاه همه ی خانواده است..
خدا نیاره اون روزیو که مادر خونه بیفته.. مادر ستونه.. ستون که بریزه دیگه نه دیوارهای پدر سر جاشه و نه سقف امنیتی بالا سر بچه هاست.. همه مضطرب و پریشون می شن.. همه غم زده و کلافه اند.. هیچی سر جاش نیست.. همه دستپاچه اند..
اینه که مادر سعی می کنه تا جایی که ممکنه نیفته..
تنها زمانی که مقدمه ی بالا رو بدونی می تونی بفهمی که مادر (این موجود به ظاهر ظریف و شکننده،) این نیروی عظیمو از کجا میاره که می تونه اینقدر تحمل کنه و خودشو نگه داره؟
وقتی تحمل رو به حد اعلای خودش می رسونه و به جایی می رسه که می بینه به زودی میوفته، آخرین توانشو به کار می گیره و تمام کارها و وظایفشو انجام می ده؛ آشپزی می کنه، خونه رو مرتب می کنه و ظرف ها رو می شوره، بچه ها رو حموم می کنه و تا جایی که توان داره همه چیزو چنان سر جای خودش می چینه که اگه چند روزی افتاد، آب از آب تکون نخوره..
آخه می دونه که اگه اون نباشه که این کارا رو انجام بده کس دیگه ای از پس چنین مسئولیتی برنمیاد.. کار خودشه..
****
خدا کنه مادر که مریض می شه، زود خوب شه و از جاش بلند شه.. خدا نکنه مادری، مدت ها گرفتار بستر بیماری شه.. هی این پدر و بچه ها می رن و میان و مغموم و مضطرب نگاهش می کنن.. اصلا انگار خونه دیگه نور نداره.. تاریکه... سرده... هی خدا خدا می کنن زودتر خوب شه.. دستپاچه اند... نمی دونن چیکار باید بکنن..
خدا کنه وقتی بچه ها می بینن مادر داره گندم آسیاب می کنه، خمیر درست می کنه و نون می پزه، خونه رو تمیز می کنه ، بچه هاشو حموم می کنه ، موهای دخترشو شونه می کنه... دلشون نریزه... خدا کنه همه ی اینا نشونه ی این نباشه که مادر می خواد بیوفته..
آخه ستون که بیفته، دیوارها هم می ریزن، این بچه ها بی پناه می شن.. همین که می رن مسجد به پدر خبر بدن که بیا مادرمون رفت.. یهو می بینن علی (ع)، فاتح خیبر، پهلوان یکه تاز میدان های جنگ، از مسجد تا خونه هی زمین می خوره.. باز بلند می شه دوباره زمین می خوره...
آخه ستونش ریخته.. تکیه گاهش افتاده... چطوری دیگه سرپا باشه...
بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 88
کل بازدیدها: 585447